پیامبر با گروهی در سفری بود . فرمان داد گوسفندی را ذبح کردند . یکی از آنان گفت : گوسفند با من ، دیگری گفت پوست کندنش با من و دیگری طبخش را به عهده گرفت . رسول خدا نیز فرمود : گردآوری هیزم بر عهده من ، گفتند : ای رسول خدا ، ما به جای شما این کار را می کنیم . فرمود : می دانم که شما می توانید این کار را به جای من انجام دهید . اما من تمایز و جدا بودن از جمع را نمی پسندم و خداوند نیز بندة متمیز و تافتة جدا بافته از جمع و انگشت نما شدن را دوست نمی دارد . پس برخاست و به جمع هیزم پرداخت
حسن عسکری ::: شنبه 85/7/22::: ساعت 10:20 صبح
نظرات دیگران: نظر
موضوعات یادداشت:
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 7
کل بازدید :93070
کل بازدید :93070
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>آرشیو شده ها<<
>>جستجو در وبلاگ<<
جستجو:
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<